آینازی

دوران یــــــــک مـــــــاهگــــــــــی

  تا یک ماهگی خونه آفاجونت موندیم تا هر دومون خوب جون بگیریم.خیلی اذیت میکردی شبا تا صبح بیدار بودی و از دلدرد گریه میکردی.تو خواب  یا اخم میکردی یا میخندیدی ولی بیشتر میخندیدی.منم کیف میکردم.تا یک ماهگی یه کم تپلی شدی دیگه اومدیم خونه خودمون.بابایی عاشقت بود یه لحظه ازت جدا نمیشد صبحه که میرفت سرکار تا ظهر که بیاد۱۰۰بار زنگ میزد حالتو میپرسید..   اینم چند عکس در یک ماهگی   ...
1 خرداد 1390

و امــــــــــا ده خـــــــرداد روزی که آینــــــــازی اومـــــــد تو بغلـــــــــــم

  شب قبل از عمل منو بستری کردن که فرداش صبح زود عمل بشم..وااااااای شب تا صبح خواب به چشام نیومد مامانی، هم می ترسیدم هم از اینکه فردا میومدی پیشم خوشحال بودم..ساعت نه رفتم اتاق عمل بعد از اینکه بیهوش شدم دیگه چیزی یادم نمیاااااااااااد تا وقتی که به هوش اومدم ازدرد به خودم مییچیدم ولی با این حال فقط گفتم نی نیمو میخوام،دیه عزیزت تورو داد دستم واااااای نمیدونی مامانی چه حالی داشتم وقتی دیدمت خوشگلم..گرفتمت تو بغلم و بوووووووووسیدمت    ..خوشگل مامانی.. مشخصات نی نی نازم موقع تولد: وزن:۲۹۵ قد:۴۵ رنگ صورت:سرخ وسفید رنگ چشم:خاکستری دکتر زایمان:ژیلا پورملا بیمارستان17:شهریو...
7 ارديبهشت 1390

30اردیبـــــــــــــهشت (ده روز مونــــده آینــــــازی بیـــــــاد تو بغـــــل منـــــو بــــابایی

  ۳۰اردیبهشت برای اخرین بار نوبت دکتر داشتم که یه سری ازمایش و سونومو بهش نشون بدم..دکتر بهم گفت میخوای سزارین بشی یا طبیعی؟منم که از قبل فکرامو کرده بودم،سریع گفتم سزارین..خلاصه دکتر برام ده خرداد نوبت زد، گفت نه خرداد بستری میشی و فرداش عملت میکنیم.خیلی خوشحال شدم باورم نمیشد ده روز دیگه نی نیم میاد تو بغلم الهی من قربووووووووووونت بشم مامانی ..این روزای اخر برا به دنیا اومدنت منو بابایی لحظه شماری میکنیم جوجوی مامان..   تو هشت ماهگی دکتر برام سونو تجویز کرد که منو بابایی دوست داشتیم بریم سونوگرافی چهار بعدی که تورو بهتر ببینیم با دکتر مشورت کردم گفت مشکلی نداره اینم  عکسای سونو در۳۲هفتگی الهی مامانی قرب...
23 دی 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آینازی می باشد